یه زن نداریم غر بزنیم این چیه ناهار درست کردی؟
::
یه زن نداریم وقتی مریضیم پاشویمون کنه تا صبح هم بالا سرمون دعا کنه
::
یه زن نداریم تا ما نیایم شام نمی خوره
::
یه زن نداریم وقتی میریم خونه ی مامانش برامون سفره بندازه بیا و ببین
::
یه زن نداریم که هر روز پامیشه میز صبحانه اماده باشه
::
یه زن نداریم غصه ی چک فردامون رو بخوره…
::
یه زن نداریم واسه وام خونه طلاهاش رو بفروشه
::
یه زن نداریم واسمون هفت رنگ ارایش کنه
::
یه زن نداریم تو تابستو شربت زعفران و هندوونه دستش باشه تو زمستون اناره دون کرده و چایی داغش
::
یه زن نداریم وقتی بچه شلوغی می کنه بهش بگیم این چیه تربیت کردی !
::
یه زن نداریم تا چهلش نشده بریم یه زنه دیگه بگیریم
::
یه زن نداریم ارث باباش بهمون برسه
::
یه زن نداریم درد زایمان بکشه بد ما بگیم دختره؟
::
یه زن نداریم ندونیم چه طور بچه بزرگ شد و بی خوابی بکشه
::
یه زن نداریم لباسامون رو اتو بزنه
::
یه زن نداریم هم بیرون کار کنه هم تو خونه اخرشم بگیم اقساط این ماه و تو بده
::
یه زن نداریم با ما تیتیشی حرف بزنه نکنه تومونمون دوتا بشه
::
یه زن نداریم خونرو بکنه دسته گل
::
یه زن نداریم تکه کلامش باشه خدا ساییه تورو از سرم کم نکنه
::
یه زن نداریم تا از سر کار میاییم کتمونو از رو شونهامون برداره
::
یه زن نداریم وقتی میاد خونه ی مامانینا همش سر پا باشه
 


تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:, | 7:58 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |



تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:تتهرونيا خبر ,,,,,,,,,, | 5:38 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |
عکس های عاشقانه و رمانتیک سری اول زمستان 1391


تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:, | 4:1 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |

این از اون یا اون از این ؟!

عکس نوشته های طنز و خنده دار

جدیدترین طرح اپل !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

ریا نباشه ها ، ولی اینجا اتاق منه !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

آخه من موندم اون پاپیون رو به کجا گیرش دادن آخه . . ! الهــــی !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

برید کنار وگرنه همتون رو میکشم !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

راستش بچگی های منم یه چیزی تو همین مایه ها بود !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

 کاملا مشخصه یه کاسه ای زیر نیم کاسه ی این هست ، اصن تابلوئه !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

 

اصلا نارنگی ترش رو واسه همین آفریده خدا ! ببین چه ناز شده !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

پیکان ، البته از نوع تایتانیک !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

خب وقتی لاک پشت و زرافه رو با هم جفت میدین همین میشه دیگه !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

حقته ! تو باشی دیگه مارو عذاب ندی !

عکس نوشته های طنز و خنده دار 

آخی چقدر خوب تربیتش کرده !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

بالاخره واقعی شد !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

اینجا هم که دیگه خودتون میدونید کجاست !

عکس نوشته های طنز و خنده دار

احتمالا این جوجه هه دهه ی نودیه !

عکس نوشته های طنز و خنده دار



تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:, | 3:33 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |
x9848_345gt5ddf_2.jpg


تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:قيافه ي مراقب, | 1:58 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |





























































 

 

 

 


تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:اووووه, | 11:48 قبل از ظهر | نویسنده : باربد |
خطر در کمین دختران

چندی پیش دختر جوانی با مراجعه به کلانتری 148 انقلاب تهران ماجرای عجیبی را پیش روی پلیس قرار داد که تازگی داشت. دختر 21 ساله در تحقیقات گفت: «می‌خواستم به دانشگاه بروم که سوار اتوبوس شدم. زن جوانی که در صندلی کناری‌ام نشسته بود خیلی باکلاس و شیک به نظر می‌رسید، دیدم که به صورتم خیره شده است تا اینکه لبخندی زد و سرصحبت را باز کرد. وقتی شنیدم که با یک پزشک پوست آشناست و دستمال مرطوبی سراغ دارد که باعث از بین رفتن لک و جوش صورتم می‌شود خوشحال شدم. می‌گفت دستمال‌ها بی‌خطر هستند و هر شب باید آن را روی صورتم بگذارم تا پوستم ترمیم شود. «فریماه» همان لحظه یک سری دستمال مرطوب به من داد و خواست شماره موبایلش را داشته باشم و اگر دستمال‌ها تاثیر خوبی روی صورتم گذاشتند با وی تماس بگیرم تا سفارش بدهد از اروپا برایم بیاورند. همان شب دستمال مرطوب را روی صورتم گذاشتم. حس خوبی به من دست داد. از آن به بعد هر شب این کار را می‌کردم. یک هفته نشده بود که با فریماه تماس گرفتم و بسته جدیدی از دستمال‌ها را سفارش دادم. همدیگر را دیدیم و او با گرفتن 20 هزار تومان دستمال‌ها را به من فروخت».

گروه اینترنتی ایران فانی iranfunnygroup.ir


دختر دانشجو افزود: «هر شب مرتب دستمال‌ها را استفاده می‌کردم و اگر آنها را به صورتم نمی‌گذاشتم نمی‌توانستم بخوابم و نیمه‌های شب از خواب می‌پریدم. اصلا تصور نمی‌کردم که معتاد دستمال‌ها شده‌ام. رفته رفته وقتی از دستمال‌ها استفاده نمی‌کردم خمار و خواب‌آلود می‌شدم. خواهرم که از نزدیک شرایط من را دنبال می‌کرد ترسیده بود، طوری حرف می‌زد که انگار مطمئن است من مواد مصرف می‌کنم اما نمی‌پذیرفتم. هر بار با فریماه تماس می‌گرفتم قیمت دستمال‌ها را چندین برابر بالا می‌برد. سومین بار بود که 100 هزار تومان خواست، ناچار بودم بپردازم. هر هفته وقتی با فریماه تماس می‌گرفتم چون می‌دانست وابستگی شدیدی به دستمال‌ها دارم قیمت را بالاتر می‌برد. خواهرم که بیشتر متوجه رفتارها و بی‌تابی‌های من شده بود خانواده را در جریان قرار داد. اصرار داشتند آزمایش بدهم. من تصور نمی‌کردم چنین جواب عجیبی بشنوم، به خاطر همین پذیرفتم و آزمایش دادم. نتیجه باورنکردنی بود.در خون من یک نوع ماده مخدر به نام «ال‌سی‌من» وجود داشت که از راه پوست و دستمال‌های مرطوب من را معتاد کرده بود. وقتی با فریماه تماس گرفتم و شنید می‌دانم چه بلایی بر سر من آورده است تماس را قطع کرد و از آن به بعد گوشی‌اش خاموش است. من از این زن که می‌تواند دخترهای دیگر را نیز فریب دهد، شکایت دارم». ماموران با شنیدن ادعاهای دختر دانشجو به بررسی‌های تخصصی دست زدند و پی بردند «ال‌سی‌من» یک نوع ماده مخدر سوییسی بوده و از طریق اروپا وارد ایران شده است.ماموران دریافتند که فریماه با اطلاع از اینکه دستمال‌ها اعتیاد‌آور هستند، سوار اتوبوس‌ یا مترو به جذب مشتری از میان دختران جوان پرداخته و با استفاده از عدم آگاهی آنان به خطری که در پیش دارند ابتدا با قیمت‌های پایین دستمال‌های «ال‌سی‌من» را در اختیارشان گذاشته سپس با اعتیاد طعمه‌هایش پول زیادی به جیب می‌زند.تحقیقات در این باره که آیا باند سازمان‌یافته‌ای به چنین اقدام خاموشی دست می‌زند

 



تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:خطر ,,,, | 11:43 قبل از ظهر | نویسنده : باربد |



تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:خدا, | 11:17 قبل از ظهر | نویسنده : باربد |
یک روز یه ترکه...
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم

یه روز یه رشتیه..
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد

یه روز یه قزوینی یه...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد

یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! 


تاريخ : شنبه 23 دی 1391برچسب:, | 10:27 قبل از ظهر | نویسنده : باربد |

ترول راك .

داستانيه .

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:, | 11:21 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |



تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:, | 9:23 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |
آلوارو مونرو ماتادور یک گاو باز اسپانیایی که در مسابقه ای که با یک گاو داشت متوجه این مسئله می شود که گاو نمی خواهد به او حمله کند و با نگاهی معصومانه به این گاوباز نگاه می کند.زمانی که  آلوارو مونرو ماتادور گاو باز معروف اسپانیایى  این موضوع را فهمید یک گوشه از محیط مسابقه نشست و شروع به گریه کردن کرد.چون فهمید که حیوان نمى خواهد با او بجنگد..گاهی شعور یک حیوان بیشتر از بعضی انسانهاست .
وقتی که گاو باز به گریه می افتد
 


تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:, | 9:8 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |
صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 29 صفحه بعد
  • فال روزانه
  • آریس پیکس